دو سال و هشت ماه گذشت
شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ق.ظ
زهرای بابا سلام
می بینی این بار با این که یادم بود حوصله نکردم مثل هر ماه سر وقت روز 18 ماه پست بگذارم. روحت که خراشیده شودو از درون تراشیده شوی دیگر حتی میل گریه هم نداری!
مدت زمان: 1 دقیقه 19 ثانیه
بابای زهرا، از چند هزار کیلومتر دورتر از ایران، وبلاگتون رو خوندم و با هر پست اشک ریختم. واقعا حکمت این زندگی چیه؟ من بچه دوم بودم بعد از یک دختر به دنیا اومدم. پدرومادرم انتظار داشتند من پسر بشم با این که بعدا پسردار هم شدند ولی هرگز گناه منو نبخشیدند و هر روز مجازاتم کردند... اون وقت خدا دختر گل شما را از شما پدر و مادر مهربون میگیره!
داغ بزرگیه. از خدا براتون صبر و آرامش میخوام. خدا سایه شما و خانمتون رو برای پسرتون حفظ کنه از وجودش لذت ببرید و خیر ببینید.