هفت سال و دو ماه گذشت
زهرای بابا سلام
باز هم یک هجدهم ماه آمد و رفت و یک ماه به ماه های رفتنت افزوده شد. در این یک ماه کشور و مردم خیلی چیزها دیدند. همه چیز غیر منتظره بود. شوک حمله ناگهانی دشمن و سکوت زجر آور نیروهای نظامی به خصوص پدافند و بازیافت فوری و برگشت قوی و پاسخ دردناک ایران به دشمن. ساعات اولیه خیلی زمان بدی بود. به شدت احساس تحقیر شدن داشتم در حالی که هیچ کاری از دستم برنمی آمد. نگرانی از اوضاع کشور این ساعات را خیلی زجرآور کرده بود. خیلی از نظامی ها، دانشمندان و مردم عادی بیگناه را از دست دادیم. چقدر دعا کردم و به خدا التماس کردم به حق عزیزانش خصوص حضرت فاطمه زهرا این کشور را نگه دارد. جلو عکس تو و بی بی می ایستادم و از شما می خواستم اگر دستتان به حضرت فاطمه می رسد بخواهید که شفیع این کشور پیش خدا بشوند. فعلا این روزها گذشت ولی باز هم گوش به زنگیم!
پارسال اواخر مرداد بود که پزشکان اعلام کردند عموی مرحومت نیاز به جراحی قلب باز ندارد و با دارو می تواند سالها به زندگی اش ادامه دهد. قبل از برگشتن گفتم عمو را چند جا ببرم که از کسالت خانه نشینی این یک ماهه بیرون بیاید. رفتیم بوستان دفاع مقدس. خود موزه را چون غروب شده بود بسته بودند. با عمو و دادا در محوطه گشتیم. عمو کلی از خاطرات سربازی و جبهه اوایل جنگ و بعدش برای دادا گفت. توضیح می داد که با کدام یک از این سلاح ها کار کرده است و ... آخرش رفتیم پیش ماکت موشک ها. کمی که گشتیم یک دفعه عمو دست به دعا بلند کرد که خدا پدر و مادر شهید تهرانی مقدم را بیامرزد که اگر نبود و این موشک ها را نداشتیم آمریکایی ها خاک ایران را به توبره کشیده بودند! جا خوردم. اصلا انتظار نداشتم عمو از موشک ها تعریف کند. البته سکوت کردم و به رویش نیاوردم. انگار روزهای آخر مانده تا رفتن همیشگی اش چشمانش به اموری باز شده بود بدون این که بداند یا بداند و به روی کسی بیاورد.
آن اوایل که بحث صنعت موشکی شده بود و تلویزیون موشکهای ایرانی را نشان می داد عمو به نقل قول از دوستان هم گرایش سیاسی اش موشک ها را مسخره می کرد. می گفت: اینها لوله آبگرمکن را به هم جوش می دهند و می فرستند هوا! خودش و دوستانش نمی خواستند باور کنند ایران هم می تواند یا کسانی هستند که در این کشور سخت کار می کنند تا ایران را توانمند کنند.
حالا خواست خدا بود که این روزهای آخر کلا در مرحله و به فاز متفاوتی سیر می کرد.
عمو واقعا هم راست می گفت. دشمن بدتر از شیطان فکر می کرد ایران را غافلگیر کرده و کلک کشور و ملت را می کند ولی وقتی موشکهای ایرانی روانه لانه شیطانی اش شد به التماس افتاد. من هم به روح همه شهیدانی که صنایع موشکی را پایه گذاری کردند و تا اینجا پرورش دادند درود می فرستم و از خدا عظمت و شادی روحشان را طلب می کنم و برای دنبال کنندگان راهشان آرزوی موفقیت و سلامتی دارم.
بابای زهرا خدا به دلت موشک موشک شادی بفرسته
زیبا بود پستت