خواب و بیداری
سه شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۳ ق.ظ
زهرای بابا سلاماین روزها و شبها باز حالم خراب است. خراب تر از آنی که کسی فکرش را بکند. بابا جان همه می پرسند :حالت چطوره؟ خوبی؟... جز الحمدلله و خدا را شکر چیزی ندارم بگم ولی اگه راستش بگم باید بگم خرابم خراب جز کسی که مشابهش بهش رفته کسی نمی تونه درکم کنه. از توصیه ها و نصحیتها خسته شدم.حتی از غصه خوردن هم خسته شدم ولی نمی تونم مثل بقیه باشمدیروز یکی از همسایه ها داشت از مریضی دخترش می گفت که 10 روز ازت بزرگتره. یک دفعه گفت 22 ماهشه. تا قبلش حواسم نبود ولی اینو که گفت به هم ریختم آخه دیروز دقیقا 22 ماهه می شدی عزیز بابا.اومدم خونه عصبانی بودم با همه چیز دعوا داشتم. دیگه تا 2شبم آروم نگرفتم. دوباره بالشتتو کنارم دست کشیدم و اشک ریختم و خوابیدم.امروزم حالم خوب نیست بابایینمی دونم این همه روزهایی که با ما بودی و به زندگی ما شادی می بخشیدی خواب بود و رویایی شیرینی داشتم که بیدار شدم یا الان خواب می بینم و همه اینها خوابه و یک روزی باز بیدار می شم از این خواب. نمی دونم بودنت رو باور کنم یا رفتنتو. هر چی هست سخته. هم خوابش هم بیداریش. نمی دونم چطوری قراره از این خواب بیدار بشم و کی باشه ولی خدا کنه اگه قراره بیدار بشم بعدش تو رو ببینم و پیشم باشی. بابایی به نوازش دخترش محتاجه.برام دعا کن