زهراسادات: دختر بابا

دلتنگیهای یک پدر در فراق دختر20 ماهه اش

زهراسادات: دختر بابا

دلتنگیهای یک پدر در فراق دختر20 ماهه اش

زهراسادات: دختر بابا

پدری که ناباورانه دختر عزیزش جلو چشمانش پرپر شد

بایگانی

سه سال و ده ماه گذشت

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۵۳ ب.ظ

زهرای بابا سلام

دیشب میهمان داشتیم. دختر کوچولویی داشتند که گفتند20 ماهش است. تا سنش را شنیدم به فکر تو افتادم.بعد گذر زمان طولانی تصورم از جثه و قامتت وقت رفتنت از دست رفته است.  مقایسه شما دردی به جانم انداخت که این قدری بودی که ماشین به تو زد و سرت با آسفالت... حتی نفرتی از دایی بهم دست داد که چرا بچه به این کوچکی را روی زمین گذاشت و بغلش نگرفت. به هر حال پیمانه عمرت پر شده بود و به قول "ماما" دلخوشیم که آن لحظه هیچ دردی حس نکردی چون در بدنت نبودی.اما پیکرت هم آن قدر برای ما عزیز بود که نخواهیم آسیبی ببیند. به هر حال خواست خدا بود و تو هم الان ممکن است آنجا به این شکل احساسات ما بخندی. هر چه هست ما دنیایی هستیم و تو بهشتی

  • بابای زهرا

تصادف

جدایی

دختربابا

دلتنگی

زهراسادات

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی