زهراسادات: دختر بابا

دلتنگیهای یک پدر در فراق دختر20 ماهه اش

زهراسادات: دختر بابا

دلتنگیهای یک پدر در فراق دختر20 ماهه اش

زهراسادات: دختر بابا

پدری که ناباورانه دختر عزیزش جلو چشمانش پرپر شد

بایگانی

ریحانه

شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

زهرای بابا سلام

 

فکر کنم ریحانه که شهید شد همه به استقبالش رفتید. شهید است و مرتبه اش بالا. 18 ماهش بود و دو ماه کمتر از وقتی که تو رفتی

وقتی تو رفتی روی عکست نوشته بودند حالا در بغل خدا آرام بخواب. حالا ریحانه به جای بغل مادرش در آغوش خداست. خداوند به پدر و همه کسانی که دوستش دارند صبر بدهد در این جدایی تلخ!

 

 

بهشت زهرا که تو را تحویلم دادند همانجا بغلت کردیم و بعدش داخل تابوت گذاشتیم. منگنه مامورش تمام شده بود. رفت که بیاید.مات و مبهوت فقط درون جعبه چوبی تماشایت می کردم.حتی ذره ای اراده نداشتم پارچه را از روی صورت کنار بزنم و ببوسمت. مرد آمد و بی تفاوت منگنها را روی درش زد و تابوت را بست. انگار جعبه باری را منگنه می زد. برای این همه بی تفاوتی تقصیری نداشت.کار هر روزه اش بود.

 

دنبال تصویر واقعی ریحانه بودم.در گوگل تصاویر را جستجو زدم. خطای 500 می داد. خدا کند اشتباه فهمیده باشم ولی انگار گوگل دسترسی به تصاویرش را فیلترکرده است.

لعنه الله علی القوم الظالمین

  • بابای زهرا

دختر بابا

ریحانه

زهرا سادات

شهید

کرمان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی