زهرای بابا سلام
دیشب صحبت از عموها شد. یک دفعه "دادا" پرسید: حس برادر بودن چه جوریه؟
گفتم: نمی دونم. یعنی تا به حال بهش فکر نکرده بودم که برای دادا توضیح بدم.
گفتم: تو که خودت برادر بودی!
با حسرتی عمیق گفت: خیلی وقته گذشته. یادم رفته!