زهراسادات: دختر بابا

دلتنگیهای یک پدر در فراق دختر20 ماهه اش

زهراسادات: دختر بابا

دلتنگیهای یک پدر در فراق دختر20 ماهه اش

زهراسادات: دختر بابا

پدری که ناباورانه دختر عزیزش جلو چشمانش پرپر شد

بایگانی

ششمین خواب

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ

زهرای بابا سلام

 

همان روزهای اولی که از پیش ما رفته بودی خواب دیدم انگار عالم برزخ یا تشبیهی از آن بود. باز هم خودم ناظر بودم و جزئی از آنجا نبودم. بیانش سخت است  ولی سعی می کنم توصیفش کنم.

 

جایی بود شبیه یک ایستگاه مترو.یک طبقه.آجر سفالهای کوچک البته فکر می کنم. انگار همه داشتند به سوی آن می رفتند.از همه طرف به سمت مرکز می رفتند. مثل شعاع های نوری یا مثل یک قاچ بزرگ از یک دایره که همه به سمت در ساختمان که مرکزش بود می رفتند. همه راه می رفتند ولی انگار نمی رفتند. حرکت آن قدر آرام بود که انگار سرجایشان ایستاده اند ولی می فهمیدم که دارند به سمت در می روند. همه ساکت بودند.هیچ صدایی نبود. همه در نوعی سکوت وهم انگیز و غم انگیز پیش می رفتند بچه های کوچکی بودند که دست در دست برادر خواهر بزرگترشان که چندان هم بزرگتر نبودند داشتند می رفتند. چندتایی زن چادر سیاه می دیدم که بین جمع بودند.نه وزش بادی بود و نه حرکتی در چادرشان ولی آنها هم داشتند می رفتند. همه بودند ولی هیچ کس معلول یا مریض به نظر نمی رسید.

انگار در فضای اطراف درختان کوچکی کاشته شده بود شبیه کاج یا سرو با رنگ سبزی که در نور پیرامونی تیره به نظر می رسید. هیچ حرکت برگ یا لرزش شاخه ای نبود. درختها کم بودند و آن قدر نبودند که جایی سایه بگیرد. هوا خیلی برایم سنگین احساس می شد. محیط نه روشن بود نه تاریک. هر چه بود روز نبود. شبیه یک شب روشن مهتابی که آن قدر نور هست که بشود اطراف را دید ولی ابرهایی روی ماه را گرفته باشند که آن قدر هم نور زیاد نباشد که همه چیز درخشان باشد. حالتی از هوای دلگیر آخرتابستان-اول پاییز داشت.

 

نمی دانم چه حکمتی داشت و چه تفسیری.فقط خیلی حس سنگینی داشت.شاید حس سنگین غم از دست دادنت در آن روزهای سخت بود که غمت قلبم رافشار می داد انگار تمام وجودم زیر پرس سنگینی بود. گیج بودم و توی شلوغی که بین مردم راه می رفتم  حس می کردم هستم و نیستم.  دارم در مسیری نامرئی جدای از مردم ولی بین مردم راه می روم. روزهای بدی بود...

  • بابای زهرا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی